*سرزمین پری ها*

شهر بازی

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍   ‍ ‍  سلام بچه ها به سرزمین پری ها خوش امدید  من پری بازی ها هستم و12 تا بازی خوشگل براتون تو سرزمین پری ها اوردم امید وارم خوشتان بیاد   راستی بدون نظر بری ناراحت میشم    ...
15 فروردين 1392

داستان های کودکانه

زرد ترسناک              کوتی کوتی به مدرسه می رفت که چیزی روی کله اش افتاد. ترسید و جیغ و جاغ کرد:جیغ...جاغ...جیغ...جوق! همسایه ها  ترسیدند و سر رسیدند. یکی گفت: چه خبره کوتی کوتی! چرا آژیر می کشی؟ دیگری گفت: کوتی کوتی نبود که آمبولانس بود. کوتی کوتی گفت: نه خیر، من بودم. یک چیز ترسناک رویم افتاده. کمک کنید. خاله موشه آن چیز ترسناک را از روی کوتی کوتی برداشت. این یک برگ است، جیغالو! برگ درخت، برگ که این همه جیغ و جاغ ندارد. کوتی کوتی با تعجب به برگ دست کشید. پس چرا زرد است؟ مگر برگ ها سبز نیستند؟ جیرجیرک گفت:شاید  برگ درخت آلو زرد است. و جیر و جیر ...
15 فروردين 1392

خطای دید با حال

این تصویر یک جسمه یا دو جسم؟؟   این تصویر مکعبه یا گوشه دیوار؟؟    یک پل یا چند کشتی؟؟؟    یک دقیقه به وسط تصویر خیره بشین..بدون اینکه چشماتونو حرکت بدین  حالا به پشت دستتون نگاه کنین..آیا زیر پوستتون چیزیه؟؟                این تصویر فقط خاموش و روشن میشه  اما چشم اونو در حال چرخش میبینه            باورتون میشه که این اسبا یکرنگ هستن؟؟      واسه این نمیدونم چی بنویسم!!!    خطوط عمودی هم اندازه ان!!!    این ...
14 فروردين 1392

فرشتگان

فرشتگان فرشتگان از خدا پرسیدن: خدایا تو که بشر رو انقدر دوست داری چرا غم را آفریدی ؟ خدا گفت : غم را به خاطر خودم آفریدم چون این مخلوقه من تا غمگین نباشه به یاد خالقش نمی افته!!!!!!!!!!! ...
23 اسفند 1391

داستان کودکانه

لجبازی مینا کوچولو من نیلوفر هستم. اسم دوست من میناست. خانه ی ما نزدیک خانه ی دوستم میناست. مامان من و مینا  با هم دوستند. من و مینا بعضی وقت ها به خانه ی هم می رویم و با هم بازی می کنیم. اما بعضی وقت ها  به زور اسباب بازی هایم را از من می گیرد و اگرهم بهش ندهم، داد می زند و گریه می کند. تازه یک روز که تولدم بود، مامانم بیشتر دوستانم رو دعوت کرد، مینا هم بود. وقتی دوستانم کادوها را به من دادند، مینا رفت پیش مامانش و گریه کرد و گفت منم یه عالمه کادو می خوام و مامان مینا خیلی از کارش ناراحت شد. یک بار هم که من و مینا با مامانامون داشتیم می رفتیم پارک، توی راه مینا یک توپ خوشگل دید و به مادرش گ...
26 بهمن 1391