*سرزمین پری ها*

داستانی پر از احساس

1391/9/24 15:07
نویسنده : زهرا چگینی
889 بازدید
اشتراک گذاری

داستان جالب سنجش

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.

پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»

زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»

پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.»

زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود.

پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر…، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»

پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.»

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ارام
24 آذر 91 15:12
چه قدر پسر با هوشی بود
فریده
24 آذر 91 15:13
وب با حالی داری خوشم امد
هیراد و عمه لیلاش
24 آذر 91 16:21
سلام به دوست جونی عزیزم یه خواهش کوچولو از شما دارم من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها شرکت کردم ممنون میشم که به عکس من رای 5 امتیازی بدید لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
سیما
25 آذر 91 19:34
وب خوبینD


آتیلا چون
19 دی 91 18:27
زهرا جان خیلی جالب بود ممنون
هستی.
25 اسفند 91 20:20
چه قدر باهوش بوده.
مامان مهساجون ومحمدمعین جون
15 فروردین 92 0:49
سلام وای که چه وب دوست داشتنی داری چه مطالب زیبایی

شما خوزستانی نیستید؟؟


سلام مامان مهساجون ومحمدمعین جون ممنون که از وبم بازدید کردهااید ولی من متاسفانه خوزستانی نیستم