شعر دست های مامان
دست های مادر
باد هوهومیکند میزند در را به هم
نیمه شب از خواب ناز
با صدایش می پرم
ناگهان در باز شد
یک نفر پیشم نشست
روی خواب چشم من
او کشید آرام دست
چشم های کوچکم
بسته شد از ترس باد
حس خوبی پرکشید
گونه ام را بوسه داد
گفت : از مادر نترس
باد مهمان در است
دست های کوچکت
توی دست مادر است
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی