داستان اموزنده
روزی روزگاری فرشته ی کوچک، پیش فرشته ی بزرگ رفت و گفت: امروز روز عاشورا است، مگر نه؟ فرشته ی بزرگ سر تکان داد و چشمانش پر از اشک شد. فرشته کوچک گفت: داستان روزی روزگاری را برایم می گویی؟ فرشته ی بزرگ گفت: تا حالا صد بار گفته ام. فرشته ی کوچک گفت: باز هم بگو. فرشته ی بزرگ، اشک هایش را پاک کرد و گفت: روزی روزگاری در زمان امام حسین ع، یک خلیفه بود که خیلی ظالم بود. کارهای بد می کرد و می گفت: عیبی ندارد. مردم را اذیت می کرد و می گفت: عیبی ندارد. خیلی ها را می کشت و می گفت: عیبی ندارد. مردم را هم به کار بد و زورگویی عادت می داد. امام حسین ع اعتراض می کرد و می گفت: خدا ظلم و بدی را اصلاً دوست ندارد. خل...
نویسنده :
زهرا چگینی
13:26